کد مطلب:234464 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

روح چیست
روح از نظر لغت به معنی «نفس» است، بعضی معتقدند روح و ریح (باد) هر دو از یك معنی مشتق شده است و اگر روح انسان (كه گوهر مستقل و مجردی است) به این نام نامیده شده به خاطر آنست كه از نظر تحرك و حیات آفرینی و ناپیدا بودن همچون نفس و باد است.

از آنجا كه روح، ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اصول حاكم بر آن غیر از اصول حاكم بر ماده و خواص فیزیكی و شیمیائی آنست قرآن كریم می فرماید: «علم شناخت واقعی روح تنها در نزد خداست و بهره شما از علم و دانش بسیار كم و ناچیز است» بنابراین تعجبی ندارد كه بشر رازهای روح را نشناسد با اینكه از همه چیز به او نزدیكتر است.

مكتبهای ماده گرا، روح را مادی و از خواص ماده مغزی و سلولهای عصبی می دانند و ماورای آن هیچ، اما دانشمندان الهی معتقدند غیر از موادی كه جسم انسان را تشكیل می دهد، حقیقت و گوهر دیگری در او نهفته است كه از جنس ماده نیست اما بدن آدمی تحت تأثیر مستقیم آن قرار دارد.



[ صفحه 40]



به عبارت دیگر روح یك حقیقت ماورای طبیعی است كه ساختمان و فعالیت آن غیر از ساختمان و فعالیت جهان ماده است، با اینكه دائما با جهان ماده ارتباط دارد اما ماده نیست و خاصیت ماده هم ندارد.

روح همان شخصیت واقعی افراد بشر است كه برای ادامه حیات محتاج است كه همیشه همراه جسم او باشد بعلاوه روح بستر اعتقادات، اخلاقیات، احساسات و خصوصیات شخصی است كه هر فرد داراست.

با مثالی می توان این موضوع را دقیق تر توضیح داد، فرض كنید تكنیك اعمال جراحی آنقدر پیشرفت نماید كه بتواند تمامی اعضای فرسوده یا آسیب دیده افراد را با عمل پیوند تعویض نماید و شخصی كه شما با او آشنائی دارید این عمل را انجام دهد مسلما پس از عمل، ظاهر این شخص تغییر یافته ولی هرگز شما در اینكه او «خودش» است تردید نمی كنید، این «خود» كیست؟ آیا بدن اوست؟ بدن او كه كاملا تغییر كرده پس «خود» او حقیقتی ماورای جسم اوست كه غیر قابل دیدن و غیر قابل لمس نمودن می باشد.

از حساس ترین اعضای بدن قلب و مغز است وقتی كه ما جسم انسان را شبیه یك مملكت بدانیم این قلب و مغز به منزله پادشاه برای مملكت هستند، پس قلب، یك عضو تلاشگر و حاكمی است كه عملش را تعطیل نمی كند و خسته نمی شود.

قلب نیرومندترین عضوی است كه حركت خود را از ابتدای پیدایش حیات در جنین شروع می كند و این حركت را تا زمان مرگ ادامه می دهد.



[ صفحه 41]



قلب، خون تصفیه شده كه عنصر تغذیه كننده بافت تمامی اعضای بدن می باشد را به وسیله شریانها به تمام بدن می رساند و خون مانده و سنگین و آلوده به فضولات را هم به وسیله وریدها از اعضای بدن خارج می سازد.

وریدها و شریانها و كمك كنندگان آنها (رگهای بسیار ریز لنفاوی) را عروق می نامند پس رگها به منزله ارتش برای قلب هستند كه رهبری دو مأموریت گفته شده بالا را به عهده دارند.

البته مأموریت قلب تنها با انجام دو عمل مذكور انتقال خون سالم و پاكیزه به همه اعضای بدن و برگردان و خونهای آلوده به فضولات از دستگاهها پایان نمی یابد بلكه قلب مسئولیت دارد كه خونهای فاسد را به دستگاه تنفسی كه (از دو ریه و لوله های هواكش و مجاری علیائی دخول هوا) تركیب یافته برساند تا گازهای سنگین و مواد مرگ آور را كه در داخل آن خون فاسد هستند به گاز شفاف (اكسیژن) تبدیل كند بعد هم آن مواد اضافی و فضولات خونی را به دستگاهی كه مسئولیت بیرون راندن آنها را به خارج دارد برساند تا دستگاه بول و جهاز تناسلی آن مواد مسموم كننده و زاید را از طریق ادرار به خارج بدن هدایت كند اما سایر دستگاهها، هر كدامشان تركیب خاص و وظائف و اعمال مخصوصی دارند كه باید انجام دهند.

مثلا كالبد یا هیكل بزرگ انسان در واقع رشد دهنده موجودیت بدن و



[ صفحه 42]



قالب اندازه گیری می باشد و مجموع عضلات و مجموع مفاصل، كارشان تقسیم حركت در بدن می باشد و جهاز هاضمه با تركیبات پیچیده ای كه دارد، از دهان شروع شده تا به معده می رسد و وظیفه این دستگاه، گرفتن طعامهای خورده شده و كوبیدن آنها و هضم كردن و گرفتن شیره ی آنها و جدا ساختن فضولات طعام از مواد اصلی لازم بدن می باشد و اما دستگاه تناسل كه در زن و مرد از حیث تركیب با هم اختلاف دارند كارخانه ی تولید و زیاد كردن نسل می باشد.

این كشور كوچك با این قلب و سربازانش و این پادشاه و اوامر و نواهیش، سرور همه ی این اعضاء دستگاه عصبی می باشد.

دستگاه عصبی (دستگاه احساس و درك) از هر جهت با سایر دستگاههای بدن فرق دارد مثلا بافت این دستگاه از لطیف ترین بافتهاست و سلولهای آن از نیرومندترین و دقیقترین سلولهاست، تركیب این عصبها و جوش خوردن آنها با یكدیگر از بهترین و زیباترین تركیبها محسوب می شود.

بهترین نوع این اعصاب بافتهای دماغی مخ و حفره های آن و مراكز عقلی قسمت بالای مخ می باشد پس از مخ نخاع مستطیل و نخاع شوكی هستند كه رابط احساس و درك می باشد و این اعصاب به دو نوع اعصاب حسی و اعصاب حركتی تقسیم می شوند كه اعصاب حركتی خود دو نوع است ارادی و غیر ارادی.



[ صفحه 43]



مركز اعصاب علیا (مخ) و مخچه و قنطره قارول و دماغ میانی و قسمت مركزی از مجموع عصبهای نخاع مستطیل و نخاع شوكی همه ی اینها تسلط كامل بر جمیع امیال و حركات (ارادی و غیر ارادی) بدن و بر جمیع حواس از نظر تفكر و عقل و حواس پنجگانه (بینائی، شنوائی، بویائی، چشائی و بساوائی) و همچنین بر حركات اعضای داخلی بدن حكومت دارند.

همه ی این مراكز خارجی با مراكز قسمت علیای بدن با بافتهای نخ مانند مربوط می شوند به عبارت دیگر می توانیم دستگاه عصبی بدن آدمی را مجموعا شبیه یك دستگاه كامل مخابراتی بدانیم.

فیزیولوژی یعنی علم وظایف الاعضاء كه در این علم از همه ی فعالیتهای اعضای داخلی و خارجی جسم در حالت طبیعی و سلامت بحث می كند پس دانستن فلسفه تسلط كلی دستگاه عصبی به همه اجزای بدن و آگاهی از اهمیت دوران خود در ادامه حیات، به واسطه تغذیه كردن همه بافتهای زنده و تأمین احتیاجات آنها از این خون و همچنین دانستن عمل پاك كردن خون فاسد از آلودگیها به وسیله ریتین و همچنان بحث درباره عمل پیچیده دستگاه هاضمه و آگاهی از عمل دو كلیه یعنی خالی ساختن جسم از مواد مسموم و فضولات و آگاهی از فائده غده های صماء در ضبط درجه فعالیت اعضای بدن همه اینها روش مسائل علم وسیع فیزیولوژی را تشكیل می دهند كه بعد از علم تشریح دومین علم



[ صفحه 44]



مقدماتی برای پزشكی محسوب می شود.

امام رضا علیه السلام در ابتدای رساله خود، با تشبیه جسد به یك مملكت و معرفی قلب و مغز به منزله ی پادشاه و بقیه اعضای بدن انسان (مانند رگهای خون و رگهای عصبی) را رعیت و سربازان این مملكت دانسته اند و آنها ملزم به اطاعت از پادشاه خود (مغز و قلب) معرفی كرده كه باید اوامر او را اجرا كنند.

بعد هم توضیح می دهند كه این رعایا و سربازان باید پادشاه مملكت خود را از همه سوانح و اثرات خارجی حفظ كنند.

امام علیه السلام اشاره به صدور دستورات از مغز و برگشت آنها به خود مغز به واسطه عصبهای مخصوص حركتی و حسی می نماید و به تفضیل اثر حواس پنجگانه بخصوص حس بینائی، شنوائی و بویائی را توضیح می دهد، باز هم توضیح می دهند كه هر كدام از این حواس كار خود را به وسیله حاقر مغز تكمیل می كنند پس انسان می بیند، می شنود، می چشد و بو می كند در این صورت ابزار حواسی جز وسیله وجود اتصال حاقر مخصوص برای مغز و صدور شعور از مغز به واسطه وجود اتصال حاقر چیز دیگری نیستند و همچنین توضیح می دهند كه اعمال این حواس از نوع اراده است یعنی آدمی هر وقت بخواهد می بیند، می شنود، بو می كشد و می چشد و به محض اراده می تواند جلو هر كدام از این حسها را بگیرد.



[ صفحه 45]



بعد هم حضرت وظیفه دیگر مغز را كه عبارت از تسلط آن به همه اعضا حركتی می باشد، مانند دو دست و دو پا كه به واسطه اعصاب حركت به حركت در می آیند را توضیح می دهند.

و باز هم حضرت كیفیت انتقال حركت را، از مركز بالا و مخ، نخاع شوكی، نخاع مستطیل به پائین و بالعكس بعد از آن هم یاری دستها و پاها را در اجرای اوامر پادشاه جسد در انتقال جسد (جا به جا شدن آن) و قضای حوایج روزانه جسد و دفاع از نفس بیان می كنند و هنگام شرح اعمال حواس پنجگانه امام علیه السلام به فایده دماغ (بینی) در تصفیه هوای تنفس شده اشاره می كنند و ضمنا سایر فواید دماغ را كه با زبان، دندانها و لبها وظیفه مشترك را انجام می دهد تشریح می نمایند و كمك همه اینها را در بیرون آوردن كلام روشن و قاطع به زبان توضیح می دهند و حضرت با این توضیحات آخر، جدیدترین نظریات كشف شده صوتی را درباره ی كیسه های دماغی هوایی كه در زینت دادن صدا و تجسم بخشیدن به آن و دادن ارتشاعات خاص به صدا اثر دارد توضیح می دهند.

در پایان این قسمت از مطالب امام علیه السلام به مراكز مخصوص و نوعی از اعصاب اشاره می كنند كه ذاتا آن عصبها به خود دستور می دهند به نام اعصاب خودكار و تشریح می كنند كه این اعصاب تسلط كامل با مفاد داخلی بدن مانند رگهای خون و عمل گردش خون به طور خاص دارند و به تعبیه دستگاهها به طور عموم تسلط دارند و باز هم توضیح می دهند



[ صفحه 46]



كه بعضی از آثار خارجی مانند غم و شادی كه در چهره ی آدمی به وجود می آید مثل سرخ شدن رو یا نشستن عرق بر جبین و صورت علتش همان باز و بسته شدن رگهای موئی خون می باشد كه به وسیله همان عصبهای سمپاتی این آثار ظاهر می شود و این عصبها در نقاط مختلف بدن پراكنده هستند كه بعضی از آنها در پشت قلوه ها و دیگری در قسمت جلوی پرده امعاء قرار گرفته اند.

حضرت پس از بیان و توضیح قسمت مربوط به اعصاب می فرمایند منشاء غم در كبد و منشاء شادی در كلیه ها می باشد.

مبحث فیزیولوژی این رساله، با جوابهائی كه حضرت رضا علیه السلام به ضباع بن نصر هندی و عمران صائبی در محضر مأمون می دهند خاتمه پیدا می كند.

هنگامی كه عمران از حضرت سؤال می كند آیا خود چشم تركیب دهنده اشیاء است یا اینكه روح خصوصیات اشیاء دیده شده را درك می كند؟ حضرت جواب می دهند چشم چربی مخلوطی از سفید و سیاهی است، رؤیت یعنی تشخیص اشیاء دیده شده كه توسط روح درك می شود باز هم وقتی ضباع از حضرت سؤال می كند هنگامی كه چشم كور می شود با اینكه روح هست پس چرا نمی بیند؟

حضرت می فرمایند: در این هنگام روح مانند خورشیدی است كه جلویش را ابری تاریك گرفته باشد هر دو می پرسند: روح كجا می رود؟



[ صفحه 47]



حضرت جواب می دهند: وقتی كه پنجره ها بسته شود، نوری كه از آنها داخل می شد كجا می رود؟

صائبی می گوید: این مسئله را بیشتر برایم توضیح بدهید: حضرت می فرمایند: محل استقرار روح مغز است و شعاع آن به همه جسد می تابد مانند خورشیدی كه در آسمان حركت می كند و شعاعش به زمین می افتد و اثر می بخشد وقتی كه خورشید غروب كند دیگر نور نیست، وقتی كه سر شخصی بریده شد، دیگر روح در آن جسد نیست. قسمت دوم رساله امام علیه السلام، چنین شروع می شود طعامی را بخور كه موافق بدن تست بدان ای خلیفه، جسد مانند زمینی پاك است، وقتی آن زمین را آباد كردی و تخم كاشتی و آب دادی البته آب به میزانی كه نیاز دارد نه زیاد كه آن را تباه كند و نه كم كه زمین تشنه بماند مسلما آن زمین آباد می ماند، زراعتش خوب و محصولش زیادتر می شود اما اگر از عمران و آبادی آن زمین غفلت شود آن زمین فاسد می گردد و گیاه در آن نمی روید، پس جسد هم مانند آن زمین است كه باید در غذا دادن و آب دادن به آن تدبیر به كار رود.

وقتی كه بدن را با غذا و مشروبات گوارا تغذیه و مراقبت كردی سالم می ماند و همه اعضای آن وظایف خود را به خوبی انجام می دهند پس ای خلیفه، نگاه كن ببین چه چیزی موافق معده تست و بدنت را تقویت می نماید همان را بخور.



[ صفحه 48]



بدان ای خلیفه هر كس غذا را بیش از حد لزوم بخورد، جسدش را صحیح تغذیه نكرده است پس باید غذا را به اندازه نیاز خورد نه كم نه زیاد، آب هم به همین اندازه باید خورده شود پس بهترین طریق برای غذا خوردن اینست كه به مقداری كه برای روزت كفایت می كند شوی و كاملا سیر نشده از غذا دست بكشی.

البته در وجود تو نسبت به غذا شهوت و میل هست، ولی نباید در پیروی از این میل كاذب افراط كنی، بلكه میانه روی در غذایت، معده و بدن تو را سالم نگه می دارد، عقلت را پاك می كند و جسمت را نیرومند می سازد.